محل تبلیغات شما

از سر ماه دلم تنگ ماه شده بود وقتی  هلال ماه نو رو دیدم گفتم زودتر کامل شو ماه جان! 

در سرگردان ترین زمان ممکن چشام به ماه کامل روشن شد با یه کاپشن تو حیاط خیره بهش ایستادم و حرفها باهاش زدم و بعد از حرفها فقط نگاه و لذت بود که تمومی نداشت .اومدم خونه و از پست پنجره چشم دوختممممممم تا که خوابم گرفت و رفتم بخوابم .

***

آفتاب مانع خوندن درس شد سرمو بالا گرفتم به طرفش نگاهی انداختم خیلی حالش خوب بود نمیشد بهش زل زد سرمو تکیه دادم به صندلی و چشامو بستم و تو دلم :

به تاب برمن ،روشن کن نیمه های تاریک وجودم را

و در من خشک کن نا امیدی و انرژی منفی را

وسط این خلوت راننده گفت: خوبی ؟ مریض شدی؟ 

اوف یه نگاهی انداختم و دوباره چشامو بستم و گفتم خوبم فقط حال ندارم (این روزا خیلی حرف میزنه خوشم نمیاد انقدر جستجوگر)یه لحظه ببینه سرم از کتاب بالاست میخواد حرف بزنه برای همین همیشه سرم تو کتابه تا مقصد 

 

 

منگنه شد به دیوانگی......

معاشقه ی منُ آفتاب و مهتاب

بلاخره ملاقات شد

یه ,فقط ,حرفها ,تو ,سرمو ,بهش ,نگاهی انداختم ,چشامو بستم ,نا امیدی ,امیدی و ,انرژی منفی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها